زندگانی حضرت فاطمه زهرا(س) به همراه دانلود فایل
یکی از کتابهای ماندگار دربارهی دخت گرامی پیامبر اسلام (ص) کتاب “زندگانی حضرت زهرا (س)”گفتاری زیبا از استاد شهیدی دربارهی حضرت فاطمه زهرا نوشتهی استاد سید جعفر شهیدی است که با قلمی مستدل و به دور از تعصب به بررسی زوایای گوناگون زندگانی آن حضرت میپردازد. از ویژگی های روایت تاریخی استاد، پرهیز از مجادلههای تاریخی و داشتن دغدغهی کشف حقیقت بر پایهی مستندات تاریخی است که به قلم ایشان اعتبار میبخشد. علامهی شهیدی به قول رسول جعفریان-استاد و محقق تاریخ اسلام- تاریخ نگاری نقاد و تردید زا بود. آنچه در پی می آید فرازهایی از این کتاب ارزشمند است:
بخش هایی از این کتاب
خانه عایشه ماتم كده است. على (ع) فاطمه عباس زبیر فرزندان فاطمه حسن حسین دختران او زینب و ام كلثوم اشك میریزند.على با همكارى اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوى پیغمبر است.در آن لحظه هاى دردناك بر آن جمع كوچك چه گذشته است؟خدا میداند. كار شستشوى بدن پیغمبر تمام شده یا نشده بانگى بگوش میرسد:الله اكبر.
على به عباس:
-عمو معنى این تكبیر چیست؟
-معنى آن اینست كه آنچه نباید بشود شد دیرى نمیگذرد كه بیرون حجره عایشه همهمه و فریادى بگوش میرسد.فریاد هر لحظه رساتر میشود:
-بیرون بیائید!بیرون بیائید!و گرنه همه تان را آتش میزنیم!دختر پیغمبر بدر حجره میرود. در آنجا با عمر روبرو میشود كه آتشى در دست دارد. -عمر! چه شده؟ چه خبر است؟
-على عباس و بنى هاشم باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت كنند!
-كدام خلیفه؟امام مسلمانان هم اكنون درون خانه عایشه بالاى جسد پیغمبر نشسته است.
-از این لحظه امام مسلمانان ابوبكر است. مردم در سقیفه بنى ساعده با او بیعت كردند.بنى هاشم هم باید با او بیعت كنند.
-و اگر نیایند؟
خانه را با هر كه در او هست آتش خواهم زد مگر آنكه شما هم آنچه مسلمانان پذیرفته اند به پذیرید.
-عمر.مى خواهى خانه ما را آتش بزنى؟
-آرى
-این گفتگو به همین صورت بین دختر پیغمبر و صحابى بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است یا نه؟ خدا میداند.
اكنون كه مشغول نوشتن این داستان هستم كتاب ابن عبدربه اندلسى (عقد الفرید) و انساب الاشراف بلاذرى را پیش چشم دارم داستان را چنانكه نوشته شد از آن دو كتاب نقل میكنم.
بسیار بعید و بلكه ناممكن مینماید چنین داستانى را بدین صورت هواخواهان شیعه یا دسته هاى سیاسى موافق آنان ساخته باشندچه دوستداران شیعه در سده هاى نخستین اسلام نیروئى نداشته و در اقلیت بسر میبرده اند.
چنانكه میبینیم این گزارش در سندهاى مغرب اسلامى هم منعكس شده است بدین ترتیب احتمال جعل در آن نمیرود.
در كتابهاى دیگر نیز مطالبى از همین دست ملایم تر یا سخت تر دیده میشود. طبرى نویسد: انصار گفتند ما جز با على بیعت نمیكنیم. عمر بن خطاب به خانه على (ع) رفت طلحه و زبیر و گروهى از مهاجران در آنجا بودند. گفت بخدا قسم اگر براى بیعت با ابو بكر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد.زبیر با شمشیر كشیده بیرون آمد پایش لغزید و برو در افتاد مردم بر سر او ریختند و او را گرفتند.
راستى در آن روز چرا چنین گفتگوهائى بین یاران پیغمبر در گرفت؟اینان كسانى بودند كه در روزهاى سخت بیارى دین خدا آمدند. بارها جان خود را بر كف نهاده بكام دشمن رفتند.چه شد كه بزودى چنین بجان هم افتادند؟
على و خانواده پیغمبر چه گناهى كرده بودند كه باید آنانرا آتش زد.بر فرض كه داستان غدیر درست نباشدبر فرض كه بگوئیم پیغمبر كسى را بجانشینى نگمارده است بر فرض كه بر مقدمات انتخاب سقیفه ایرادى نگیرندسر پیچى از بیعت در اسلام سابقه داشت-بیعت نكردن با خلیفه گناه كبیره نیست.حكم فقهى سند مىخواهد.سند این حكم چه بوده است؟ آیا این حدیث را كه از اسامه رسیده است مدرك اجتهاد خود قرار داده بودند. لینتهین رجال عن ترك الجماعة اولا حرفن بیوتهم
بر فرض درست بودن روایت از جهت متن و سندآیا این حدیثبر آن جمع قابل انطباق است؟ این حدیث را محدثان در باب صلوة آوردهاند.
پس مقصود تخلف از نماز جماعت است.از اینها گذشته آنهمه شتاب در برگزیدن خلیفه براى چه بود؟ و از آن شگفت تر آن گفتگو و ستیز كه میان مهاجر و انصار در گرفت چرا؟
آیا انصار واقعه جحفه را نمیدانستند یا نمیپذیرفتند؟ آیا میتوان گفت از صد هزار تن مردم یا بیشتر كه در جحفه گرد آمدند و حدیث غدیر را شنیدند هیچیك از مردم مدینه نبود و این خبر به تیره اوس و خزرج نرسید؟
از اجتماع جحفه سه ماه نمیگذشت. رئیس تیره خزرج كه خود و كسان او صمیمانه اسلام و پیغمبر اسلام را یارى كردند چرا در آن روز خواهان ریاست شدند؟ و چرا به مصالحه با قریش تن در دادند و گفتند از ما امیرى و از شما امیرى؟ مگر امارت مسلمانان را چون ریاست قبیله میدانستند؟
چرا این مسلمانان غمخوار امت و دین نخست به شستشو و خاك سپردن پیغمبر نپرداختند؟ شاید چنانكه گفتیم مىترسیدند فتنه برخیزد. ابو سفیان در كمین بود. ولى چرا از بنى هاشم كسى را در آن جمع نخواندند؟ آیا ابو سفیان و توطئه او براى اسلام آن اندازه خطرناك بود كه چند ساعت هم نباید از آن غفلت كرد؟ ابوسفیان در آن روز كه بود؟ حاكم دهكده كوچك نجران؟ اگر اوس و خزرج مهاجران و تیرههاى هاشمى و بنى تمیم و بنى عدى و دسته هاى دیگر با هم یكدست میشدند ابوسفیان و تیره امیه چكارى از پیش میبردند؟ و چه میتوانستند بكنند؟ هیچ! آیا بیم آن میرفت كه اگر امیر مسلمانان بزودى انتخاب نشود پیش آمد ناگوارى رخ خواهد داد؟
در طول چهارده قرن یا اندكى كمتر صدها بار این پرسشها مطرح شده و بدان پاسخها داده اند چنانكه در جاى دیگر نوشته ام این پاسخها بیشتر بر پایه مغلوب ساختن حریف در میدان مناظره است نه براى روشن ساختن حقیقت.
بنظر میرسد در آن روز كسانى بیشتر در این اندیشه بودند كه چگونه باید هر چه زودتر حاكم را برگزینند و كمتر بدین میاندیشیدند كه حكومت چگونه باید اداره شود. و به تعبیر دیگر از دو پایه اى كه اسلام بر آن استوار است (دین و حكومت) بیشتر به پایه حكومت تكیه داشتند.
گویا آنان پیش خود چنین استدلال میكردند: چون تكلیف حكومت مركزى معین شد و حاكم قدرت را بدست گرفت دیگر كارها نیز درست خواهد شد. درست است و ما میبینیم چون مدینه توانست وحدت خود را تامین كند در مقابل مرتدان ایستاد. و آنان را سر جاى خود نشاند. و پس از فرو نشاندن آشوب داخلى آماده كشور گشائى گردید. ولى آیا اصل حكومت و انتخاب زمامدار را میتوان از دین جدا ساخت؟ بخصوص كه شارع اسلام خود این اصل را تثبیت كرده باشد؟ بهر حال نزدیك به چهارده قرن بر این حادثه میگذرد. آنان كه در آن روز چنان راهى را پیش پاى مسلمانان نهادند غم دین داشتند یا بیم فرو ریختن حكومت را نمیدانم.
شاید غم هر دو را داشتند و شاید پیش خود چنین میاندیشیدند كه اگر شخصیتى برجسته عالم پرهیزگار و از خاندان پیغمبر آن اندازه تمكن یابد كه گروهى را راضى نگاهدارد ممكن است در قدرت حاكم تزلزلى پدید آید. این اشارت كوتاه كه در تاریخ طبرى آمده باز گوینده چنین حقیقتى است:
«پس از رحلت دختر پیغمبر چون على (ع) دید مردم از او روى گرداندند با ابو بكر بیعت كرد» آرى چنانكه فرزند على گفته است «مردم بنده دنیایند…چون آزمایش شوند دینداران اندك خواهند بود.»
چنانكه در جاى دیگر نوشته ام من نمىخواهم عاطفه گروهى از مسلمانان جریحه دار شود نمى خواهم خود را در كارى داخل كنم كه دسته اى از مسلمانان براى خاطر دین یا دنیا خود را در آن در آوردند. آنان نزد پروردگار خویش رفته اند و حسابشان با اوست. اگر غم دین داشته اند و از آن كردارها و رفتارها خدا را میخواسته اند پروردگار بهترین داور است. اما سخن شهرستانى سخنى بسیار پر معنى است كه «در اسلام در هیچ زمان هیچ شمشیرى چون شمشیرى كه بخاطر امامت كشیده شد بر بنیاد دین آهیخته نگردید.»
باز در جاى دیگر نوشته ام كه اگر نسل بعد و نسلهاى دیگر در اخلاص و فداكارى همپایه مهاجران و انصار بودند امروز تاریخ مسلمانان بگونه دیگرى نوشته میشد.
رمز فایل فشرده : www.readbook.ir
دانلود کنید